عشق من بی نهایتی است مطلق...

ساخت وبلاگ
دانم که لب هایت دمادم، حرف تر دارد؛ حس تو از، احساس من، حتما خبر دارد! از بوسه هایت، عشق می گیرد وجودم را؛گل بوسه هایت، طعم شیرین شکر دارد! آیینه ی احساس من، هر دم تو را جوید؛تصویر تو در آینه، شکل قمر دارد! تندیس ماه روی تو، در خواب و رویایم،جاری شده؛ این خواب دل، حتما اثر دارد! تو معدن مهر و وفایی؛ مهربان من!قلب محبّت، در وجودت، بس گهر دارد..با تو دلم، شاد و غزل خوان می شود هر دم؛از شور عشق تو دلم، شور و شرر دارد! دل در خمار چشم تو، آرام می گیرد؛چشمان تو؛ چشمان تو، خواب سحر دارد! زهرا حکیمی بافقی(الف_احساس) آوای احساس، اشعار کلاسیکبرچسب‌ها: زهرا حکیمی بافقی, غزلیات عشق من بی نهایتی است مطلق......
ما را در سایت عشق من بی نهایتی است مطلق... دنبال می کنید

برچسب : آیینه,احساس, نویسنده : dzahakimi4 بازدید : 4290 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 23:16

من چه سازم از فراقت، با تمام لحظه ها؟پرکشید از شوق رویت، دل، ز بام لحظه ها... می شمارم لحظه ها را، ازبرای دیدنت؛تا در آغوشت بسازم، اغتنام لحظه ها... دل بنوشد، شور شیرین، با تو از جام جنون؛مست گردد عاقبت، جانم ز جام لحظه ها... عشق تو، شور و عطش، جاری کند در قلب من؛شوق گیرد، قلبم از شرب مدام لحظه ها... از شکار لحظه ها، دل عشق می خواهد و من،می نشینم به امیدش، در کنام لحظه ها... جام سرشار دلم، جاری شود تا ناکجا؛عشق هایم را بخوان از هر پیام لحظه ها... کام احساس دلم، شیرین شود با تو فقط؛تو که باشی، عشق می گردد به کام لحظه ها... ثانیه ها جان گرفتند از گل نام تو باز؛لحظه لحظه، دل شمرده، اسم و نام لحظه عشق من بی نهایتی است مطلق......
ما را در سایت عشق من بی نهایتی است مطلق... دنبال می کنید

برچسب : شمارم,لحظه, نویسنده : dzahakimi4 بازدید : 3988 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 23:16

غم هجران تو آخر، دل ما، سوخت؛ بیا! به جز از عشق تو چیزی، نبود در دل ما... همه دم، غصه خورم؛ آه کشم با دل زار؛شده تقدیر دل من، که شوم از تو جدا... نفس دل، شده بی تاب؛ بگو من چه کنم؟گل قلبم، شده پرغم؛ بروم من، به کجا؟ نشوم شاد من اصلا؛ دل من گشته نحیف،تو بگو من چه کنم، تا که شوم شاد و رها؟ گل احساس وجودم، همگی درد شده است؛غم احساس دلم، درد بزرگی است خدا... ببر این درد و غمم را؛ تا که در دل بدمد،به نشاط گل عشقی، تپش و مهر و وفا... نفسم بند شده؛ قلب من از حال برفت،تو خودت باز بدم، در دل من، عشق و صفا... زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس) آوای احساس، اشعار کلاسیک، بداهه های احساسمبرچسب‌ها: زهرا حکیمی باف عشق من بی نهایتی است مطلق......
ما را در سایت عشق من بی نهایتی است مطلق... دنبال می کنید

برچسب : احساس,دلم, نویسنده : dzahakimi4 بازدید : 4244 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 23:16

چه می شد شرب عشقی را، چو یک پیمانه ای بودم؟دمادم محو دیدار رخ مستانه ای بودم؟ در عشق تو، چه می سوزد، تمام پیکرم؛ ای دوست!از اول شمع عشقت را، چو یک پروانه ای بودم... اسیر درد هجرانم، نمی دانم چرا آخر،برای دام عشق تو، به سان دانه ای بودم؟ چه می شد سهم قلب من، نمی شد درد و هرمانی؟چه می شد سایه در سایه ی یک، جانانه ای بودم؟ چه می شد شاد می گشتم، از عطر بودن یک عشق؟چه می شد گاه گاهی هم، به یک میخانه ای بودم؟ چرا جایی نمی بینم، برای شور احساسم؟من از روز ازل انگار، یک بی خانه ای بودم... برای عاشقی هایم، مجالی نیست؛ شاید چون،از اول عاشق یک مهوش دیوانه ای بودم... بیا دستم بگیر و درد هجرانم، تو درمان کن عشق من بی نهایتی است مطلق......
ما را در سایت عشق من بی نهایتی است مطلق... دنبال می کنید

برچسب : شور,احساس, نویسنده : dzahakimi4 بازدید : 4400 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 23:16

جرمش چه بود کودکی که:پرپر شد لحظه های شاد بودنش،به دستان رذل یک اوباش؟جرمش چه بود غنچه ای که:خزان گشت باغ نشکفته ی زندگانی اش،با تبر توحش یک شیاد؟جرمش چه بود چکاوکی که:شکست بال و پرش،به چنگال رذالت یک صیاد؟جرمش چه بود آتنای عزیز؟احساس غم،موج می زند همه جا...جز بغض،چه می توان نوشت؟جز گریه،چه می توان نگاشت؟جرمش چه بود؟به کدامین گناه؟زهرا حکیمی بافقیتیرماه 96. شب جمعه است. یادی کنیم از اسیران خاک؛ از جمله: آتنا اصلانی دختر هفت‌سالهٔ ایرانی اهل پارس‌آباد ، که در ۲۸ خرداد ۱۳۹۶، به دست یک حیوان انسان نما، شعله ی زندگانی اش خاموش گشت و در ۲۱ تیر ۱۳۹۶، در پارس‌آباد مغان به خاک سپرده شد.از درگاه خداوند عشق من بی نهایتی است مطلق......
ما را در سایت عشق من بی نهایتی است مطلق... دنبال می کنید

برچسب : آتنا,اصلانی, نویسنده : dzahakimi4 بازدید : 4408 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 23:16